تقوی از ماده (وقایه) به معنی نگهداری است وبه این معنی که انسان خود را از زشتیها وبدیها
وآلودگیها وگناهان نگه می دارد.قوی یک نیروی کنترل درونی است که انسان را در برابر طغیان
شهوات حفظ می کند ودرواقع نقش ترمز نیرومندی را دارد که ماشین وجود انسان را در پرتگاهها
حفظ واز تند رویهای خطرناک ، باز می دارد.به همین دلیل امیر المؤمنین علی (ع)تقوا را به عنوان
دژنیرومند دربرابر خطرات گناه شمرده است.آنجا که می فرماید:
" اعلموا عبادالله آنّ التقوی دار حصن عزیز"(ای بندگان خدا ! بدانید که تقوا قلعه ا ی محکم وغیرقابل
نفوذ است.)در مورد تقوا هم آیات فراوانی در قرآن آمده اسصت یکی از آیاتی که به موضوع ما مربوط
می شود ومی توان این برداشت را از آن داشت که تقوی از عوامل آرامش است،آیه شریفة:
(الا انّ اولیاء الله لاخوف علیهم ولا هم یحزنون الّذین آمنوا وکانوا یتّقون لهم البشری فی الحیوه الدنیا والآخره....)‹‹ آگاه با شید (دوستان و) اولیای خدا نه ترسی دارند ونه غمگین می شوند همانا که
ایمان آوردندو(از مخالفت فرمان خدا)پرهیز می کردند در زندگی دنیا وآخرت،شاد(ومسرور)ند.که دراین
آیه اهل ایمان وتقوا را بشارت داده است که برای آنها در دنیا وآخرت ترس وناراحتی وجود نداردو
آنها در امنیت وآرامش به سر می برند.در مجمع البیان آمده است که : خوف از نظر معنی با فزع
وجزع نظیر یکدیگرندوآن اضطراب دل از وقوع امری ناگوار است.ومقابل آن امنیت وآرامش است
.وحزن ، سختی اندوه است ومقابل آن سرور وخوشحالی است.
پس با توجه به این آیه می توان گفت که دوستان واولیای الهی که خود را متصف به دو صفت ایمان
وتقوا کرده با شند، در دنیا وآخرت در امنیت وآرامش به سر می برند واین وعده ای است از طرف
خدا وند ، وخداوند هم خلف وعده نمی کند.
دو نکته از المیزان ذیل این آیه:
1-قرآن با آوردن کلمة (آمنوا ) فهمانده است که اولیاء خدا قبل از ایمان آوردن تقوایی مستمر داشته اند .فرموده :(الّذین آمنوا) وسپس بر این جمله عطف کرده که (وکانوا یتّقون) وبا آوردن این جمله
می فهماند که اولیاء خدا قبل از تحقق ایمان از آنان دائما تقوی داشته اند ومعلوم می شود که
ایمان ابتدایی مسبوق به تقوا نیست بلکه ایمان وتقوای افرادمعمولی متقاربندوبا هم پیدا
می شوند ویا بر عکس اولیاء خدا ، اوّل ایمان در آنان پیدا می شود وبعدا به تدریج دارای تقوا
می گردند، آن هم تقوایی مستمر ودائمی.پس منظور از ایمان مرتبة دیگری از مراتب ایمان است
غیر از مرتبةاوّل که در افراد معمولی یافت می شود.
2-ترس وناراحتی که از احوال طبیعی وعارضی انسانهاست ویک امر فطری به حساب می آید، چگونه می توان آن را از وجود اولیائ خدا منتفی دانست ؟در پاسخ باید گفت :حزن وخوف از احوال طبیعی وعارضی
است که در طبیعت همة انسانهاوجود دارد لکن چون کسی که توحید سراسر وجودش را فرا گرفته
است ، خوف واندوه وحبّ وبغض را از خدا می داندواین اولیاءالهی از هیچ چیزی نه در دنیا ونه
در آخرت نمی ترسندواندوهناک نمی شوند وتنها ترسی که دارند از خدای سبحان است.
آری کسانی که این دو رکن اساسی ایمان وتقوا را داشته باشند چنان آرامش را
در درون جان خود احساس می کنند که هیچ یک از طوفانهای زندگی آنها را تکان
نمی دهد. بلکه به مضمون روایت (المؤمن کالجبل الراسخ لا تحرکه العواصف )
همچون کوه در برابر تند باد حوادث استقامت به خرج می دهند.
|